*har lahze bito...*

ta...

تولد*تولد*تولدم*مبارك‏*‏


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:20  توسط farnaz 

یادَمْ می مُونـِه ؟

یآدم باشد وقتی آمدی تَنـگ در آغوشـَت گیـرم وَ بگویم چقـَدر ْ  کـَلافِـه اَم

یآدم باشد چشم ْ اَز چشمانَت برندارم تآ حسابی سیـر شوَم

یآدم باشد بگویم چقـَدر ْ دوستَت دآرم وَ چقدر به تو مُحتاجـَم

یآدم نرود....!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

x:

نَـ ـفَـ ـســ؟ میـ ـکشَمـ ـــ/ 

پِـ ـلک مـ ـیزنمـــــ ــ/

بـ ـه تــ ــو فکر مـ ـیکنمــ ـــ!

و اینهـــــ ـآ |: کـ ـارهای غـ ـیر ارآدی اسـ ـت که نـ ـمیتوانــــ ــ جلوی هیچ کدام رآ گـ ـرفتـــ /!!!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

مي داني پايان اين راه هاي نرفته چيست؟؟

مي ترسم از ادامه اش.

بيا همين جا اتراق كنيم!!

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

همیشــــه ماندگـــار مـــن،

 

همـــه مـــــی خواهند

 

تو از ســـرم بیوفتــــی

 

غافــــل از اینکــــه

 

من تو را در دلـــم پنهـــان کــــــرده ام...

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

  کـــــــاش میدانـستــــــــــــی

  مــــــن سکوتـــم حرف است

حرف هایم حرف است

خنده هایم حرف است

کاش میدانستی

میتوانم همه را پیش تو تفسیر کنم

کاش میدانستی

کاش میفهمیدی

کاش و صد کاش نمیترسیدی

 که مبادا دل من پیش دلت گیر کند

یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند

                                            مــــن کمـــــی زود تـــــــر از خیلــــــی دیــــــر

                                            مثل نور از شب چشمان تو سفر خواهم کرد

                                                         تــــــو نتــــــــــــــــــــــرس

سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد

کـــــــاش میدانستــــــــــــی

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست

                                                    تــــــــازه خواهـــی فهمیــــــد

                                            مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست

                                            

سپید و ســـیاه


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم . . .

نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست ؟

من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم !

حـــوای بی آدم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

بـی شک " آغوش تو "

هشتمین عجایب دنیاست

واردش که میشوی

زمان بی معنا میشود

هیچ بعدی ندارد

بــی آنکه حسش کنم ...

روحم تازه میشود

 

                                        تــمام ثروت دنیا را به یک وجبش خواهم بخشید !!!!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

عاشق ِ چون تویی بودناگر خطاست !!

            هزار بار دیگر هم اگر آفریده شوم ...

                                باز هم انسان جایز الخطاست!

وقتی دلتنگ تو می شوم

          وقتی عطر تنت را می خواهم

                      من به باد هم التماس می کنم

                                                خدا که جای خود را دارد !


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

روزگاری خواهد رسید ....

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ،

به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...

دلت هوایم را خواهد کرد ...

به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...

 به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...

به یاد خواهی آورد حرف هايم را ...

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : ...

من تورا می خواهم ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

دنیا را میدهم  برای لبخندت

هراسی نیست

شاد که باشی

دنیا از آن  من است 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

می زنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشۀ بی تابی ام
می روم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
می روم تا موی خود شانه کنم
خنده را مهمان این خانه کنم
می روم تا پرده هارا واکنم
دوست دارم؛ دوست دارم
عشق را معنا کنم
شادی ام را رنگ آبی می زنم
بوسه بر طعم گلابی می زنم
می دوم خندان به سوی آینه
باز می خندم؛ به روی آینه
می زنم یک شاخه گل بر موی خود
می نشینم باز بر زانوی خود
می نشانم روی دستم یک کتاب
تا بخوانم باز هم یک شعر ناب
آری!آری! این منم این شاد و مست
دوست دارم عاشقی را هرچه هست


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:20  توسط farnaz 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:20  توسط farnaz 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:20  توسط farnaz 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:20  توسط farnaz 

بـــاران کجـــــاســـــــت
تــــا صــــدایـــش آرامـــــش جــــانــــم شــــود
نــــم نــــم بــــــــاران
بــهـتــریــن بهـــانه دلـــم شــــود
گـــویــی در  ایــــن خـــــانـــه تنهـــــایـــی
ســـــــکـــوتی از شـــب صــــدایــــم می کنـــــد
دســـتــــــی از تنــهــــایـــی
همـــــراه بـــغـــض خـــــــامــوش دلـــــــــم می شــــود...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:20  توسط farnaz 

اولین روز بارانی را به خاطر داری ...؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم ...

دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم ... سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود ...

و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری ... چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد ... و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم ... فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو ...

.

پی نوشت: دکتر علی شریعتی


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

هنجار دردناک ...

امروز وقتی داشتم به یک مسئله مهم فکر می کردم، چشمم به این جمله افتاد:

بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد ...

روزی تنهایت خواهد گذاشت ...

این هنجار دردناک زندگی است ...

 

پی نوشت: چقدر به این جمله اعتقاد دارین یا تجربه کردین؟ دوست دارم نظراتتون رو بدونم ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

خیال خام ...

168724_1579283237586_1100791244_31206510_3336949_n1

خیال خام کرده‌ای ........ که چون سوار خسته‌ای

دچار خواب و مردگی ........ به آن در بزرگ و سرد

بدوزم این نگاه خویش ........ و سر کنم به روزگار

که گاه در گشوده شد ........ تن نحیف خویش را

کشان کشان ........ برم به سوی خانه‌ای

خیال خام کرده‌ای ........ نه از دری که بسته است

نه از سری که خسته است ........ مرا به خشم و کینه‌ات

مده هراس و برحذر ........ چو موج‌ها سر کشم

چو گردباد برجهم ........ و این در سیاه را

ز بیخ ِ بیخ برکنم ........

 

پی نوشت : دلم درد می کند .... انگار خام بودند، خیال هایی که به خوردم داده بودی !!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

اینجا زمین است؛ حوا بودن تاوان سنگینی دارد!

در سرزمین من، هیچ کوچه ای به هیچ نام زنی نیست و هیچ خیابانی ...

بن بست ها اما، فقط زن ها را می شناسند انگار ...

در سرزمین من، سهم زنها از رودخانه ها،

تنها پل هایی است که پشت سر آدمها خراب شده اند ...

اینجا تنها نام یک بیمارستان مریم است،

اما تخت های زایشگاه پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یک،

مسیح را آبستن نیستند ...

من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!

نمی دانم چرا شعار از لیاقتم، صداقتم، نجابتم و... می دهی!!!

توی که می دانم اگر بدانی بکارتم به تاراج رفته،

انگ هرزه بودن می زنی و می روی ...!!!

اما بگرد، پیدا خواهی کرد ...

این روزها صداقت، لیاقت و نجابتی که تو می خواهی زیاد می دوزند ...!!!

امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم،

تا آبرو کند ... برای نامزدی دخترش ...!!!

و در خود گریستم ...

برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب،

تن سردم را هوسبازانه به تاراج برد ...

و بی شرمانه می خندید از این پیروزی ...!!!

روی حرفم، دردم با شماست ...

اگر زنی را نمی خواهید دیگر، یا برایش قصد تهیه زاپاس را دارید ...

به او مردانه بگویید، داستان از چه قرار است ...

آستانه ی درد او بلند است ...

یا می ماند ... یا می رود ...!!!

هر دو درد دارد ...!!!

اینجا زمین است؛ حوا بودن تاوان سنگینی دارد!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

آشنای غریب ...

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی و می ایند و می روند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها ...

نمی دانم واقعا چرا و چگونه می شود

که همه روزی آشنای غریب می شوند

یکی هست ... ولی نیست ...

یکی نیست ... ولی هست ...

یکی می گوید هستم ... ولی نیست

یکی می گوید نیستم ... ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها ...

تا متوجه می شوی که ...::

یکی بود .. هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمی دانند

و ما هم نمی دانیم که آن یکی که هست ... کیست ؟؟؟!!!

و آن هیچکس کجاست ...!!!

کاش می شد یافت ...

کاش می شد شکستنی نبود ...

کاش می شد زیر بار این همه بودن و نبودن

خُـــرد نشـــد ...

و ما همچنان هستیم ... پس تو هم باش ...

باش که دیگر یکی تنها نباشد ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

سنگینی سکوت ...

من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت ...

در تهاجم با زمان ... آتش زدم ... کٌشتم ...

من بهار عشق را دیدم ...

ولی باور نکردم ...

یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم ...

من ز مقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم ...

تا تمام خوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم ...

من به عشق منتظر بودن ... همه صبر و قرارم رفت ...

بهارم رفت ...

عشقم مٌرد ...

یارم رفت ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

امان از دلتنگی ...

دیگر دل تنگی ام بیداد می کند ...

امان از دلتنگی ...

هر روز بیشتر از روز قبل دل تنگ تر ...

ترا گم کردم ... به هر سو که نگاه می کنم نمی یابمت ...

.

.

داره پاییز میاد ... بوشو حس می کنم ...

میدونم که اگه من پیدات نکنم ... تو حتما میای ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

آرام باران می بارد ...

آرام می بارد باران

ببار بر من ای باران ...

قطره های باران بر صورتم می خورند

من چترم را می بندم و کنار می گذارم و خودم را به باران می سپارم

باران با قطره هایش چهره ام را نوازش می کند

بر لبانم می نشیند

چشمانم را می بندم

صورتم را بوسه باران می کند

بر گردنم می لغزد و روی شانه هایم مکثی می کند

مرا از عشق خیس کن باران

از شهوت لبریز کن باران

قطره های باران به آرامی از شانه هایم پایین می روند

...

باران روی تمام بدنم نشسته است

باران شدید می شود

لباس بر اعضای بدنم می چسبد

مثل زندانی که برای بوییدن آزادی صورت خود را به میله های زندان می چسباند،

بدنم خود را به لباسها می چسباند

...

یک رعد

و ناگهان باران بند می آید

و احساس آرامش مطلق ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

آغوش باران ...

باران را در آغوش می گیرم

و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم

تو با آغوشی باز ...

با آغوشی پر از نفس های پاییزی

به استقبالم می آیی ...

و مرا تنگ در آغوشت می گیری

و یک نفس عمیق تو کافیست

برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت ...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:39  توسط farnaz 

پــ نه پــ هاى خنده دار جدید اسفند 90

Sargarmi98.ir | پـ نه پـ هاى فوق العاده خنده دار و جدید در اسفند90

با موتور رفتم خونه دایی ام. موتورو گذاشتم بیرون با کلاه کاسکت رفتم تو. دائیم گفت با موتور اومدی؟ گفتم پ ن پ با اف ۱۴ اومدم! …

***

به دوستم میگم: نمره ها رو زدنا. میگه: با شماره دانشجویی؟ میگم: پ ن پ با شماره کفش. اونایی هم که دمپایی داشتن رو هم مردود کرده…

***

دیشب تو خیابون میرفتم داشتم با فندکم بازی می کردم، پلیس رد شده میگه اون چیه؟ فندکه؟ پ ن پ مشعل المپیکه دارم میبرم لندن!! میگه پ ن پ و زهرمارف سوار شو بریم… میگم کلانتری؟ میگه پ ن پ میبرمت لندن

***

با رفقا رفتیم باغمون، سیخ های جوجه رو گذاشتیم رو منقل دیدیم چند جفت مرغ و خروس دارن کنار منقل پرسه می زنن. رفیقم میگه: لونه شون این طرفاست؟ پ ن پ اومدن فیلم ترسناک ببینن

***

رفتم یه قالب مرغ از تو فریزر درآوردم. دوستم میگه می خای بپزیش؟ مگم: پ ن پ خانوادش اومدن از تو سردخونه درش آوردم بدم ببرن دفنش کنن!

***

مرغ عشقم مرده. درحالی که پاهاش رو به بالاست افتاده کف قفس. دوستم اومده میگه: ااا مرغ عشقت مرد؟ پ ن پ کمر درد داشت، دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس.

***

تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه: دزد بود؟ میگم: پ ن پ اومده بود امانتیش رو ببره فقط خواست هیجانش بیشتر باشه!

***

بهرام رادان از یه بابایی آدرس پرسید، طرف میگه ببخشید شما بازیگر نیستین؟ رادان میگه پ ن پ پیک موتوریم!

***

با کلی شوق و ذوق به دوستم میگم: دان ۲ رو. برگشته میگه: تکواندو؟ پ ن پ دان ۲ آشپزی…!

***

رفتم مغازه یه سبد پر خرید کردم، یارو میگه: کیسه هم می خوای؟ پ ن پ فرغون آوردم با اون می برم!

***

لیلی به مجنون گفت: همه این اکرا رو می کنی برا من؟ مجنون: پ ن پ من عاشق آنجلینا جولی ام، تو حریف تمرینی هستی!

***

داشتم تو پارکینگ نایلون های روی صندلی ماشین رو می کندم. همسایه مون اومده میگه ماشین نو خریدین؟ میگم: پ ن پ لواشکه دارم نایلونشو میکنم دور هم بخوریم!

***

دوستم زنگ زده خونه. گوشی رو برداشتم سلام کردم. میگه: تو خونه ای. میگم: پ ن پ لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیام خود را بگذارید… با تشکر!

***

داشتم تلویزیون می دیدم. بعد مادربزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعد به من میگه داشتی میدیدی؟! گفتم: پ ن پ داشتم گرمش میکردم تا شما بیای بیبینی!

***

منتظر مسافر بودم. خانمه اومده میگه: آقا هفت تیر میری؟ میگم بله. میگه: سوار شم؟ پ ن پ تا هفت تیر دنبالم بدو!

***

رفتم داروخانه. پیرمرده دفترچه بیمه رو داده به مسئول داروخانه. بعد از چند دقیقه مسئول داروخانه داروهاش رو آورده پیرمرده گفت پدرجان می بری؟ پیرمرده گفت پ ن پ همین جا می خورم! بی زحمت یک نوشابه خنک و سالاد هم بیار…

***

رفتم پیش صاف کار ماشین. یه نگاه به ماشین کرد میگه تصادف کردی؟ گفتم پ ن پ از جلو بندی تکراری خسته شدم گفتم برای تنوع با چکش بکوبم توش همه جاش جدید بشه!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:12  توسط farnaz 

اس ام اس خنده دار

تا حالا دقت کردين شب هايي که برق ميره ، وقتي به هزار بد بختيو 6 بار تو در و ديوار خوردن چراغ‎ ‎قوه رو پيدا ميکني زرتي برق میاد ؟!!

...

راستش دارم به ازدواج با ايرانسل‎ ‎فکر مي کنم از بس که هر روز بهم اس ام اس مي ده يه جورايي بهش وابسته شدم !!!

....

1دفعه نشد دست بکنیم تو دماغمون يه چيز خوب بيرون بياد، همه‌ش تکرار مکررات ....!

...

کی گفته زبان فارسی آسونه ؟
حالا جاهای خالی رو با (بله) یا (خیر) پر کن تا بفهمی:
.....من مغز ندارم. .....من احساس ندارم. .....من یه احمقم.

...

                                                       ادامه مطلب رو بخون

نظر یاددت نره!

برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:12  توسط farnaz 

اس ام اس سرکاری

بچه شامپانزه از پدرش پرسید پدر چرا ما اینقدر زشتیم؟ پدرش جواب داد غصه نخور پسرم باید قیافه اونی که الان داره این پیامکو میخونه ببینی

...

من تو گوشیم کلی اس ام اس خنده دار دارم که اگه بخوام همشون رو برات بفرستم کلی طول میکشه پس فقط یدونه کوتاهشو بهت میدم!
(( تو خیلی خوشگلی))

...

لطفا یکی از روزای زیر رو انتخاب کن:
شنبه - یکشنبه - دوشنبه - سه شنبه - چهارشنبه - پنجشنبه - جمعه
از این به بعد حداقل همون یه روزو تو هفته برو حموم چون من نمیتونم بوهای بد رو تحمل کنم

...

چشماتو یه دقیقه ببند و درباره خودت فکر کن:
.
.
.
.
.
.
تبریک میگم تو یه دقیقه از عمرتو بخاطر یه احمق تلف کردی

...

ه سراغ من اگر می‌‌آیی نیا! اعصاب ندارم توام گیر میدی! میزنم شل و پلت می‌کنم بعد میگی‌ طرف اخلاق نداره!

....

ادامه مطلب بخونید

برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:12  توسط farnaz 

اس ام اس نیمه شب

با عرض سلام از جانب انجمن ضد خواب ایران هدف ما بیدار کردن تمام آحاد جامعه و بر هم زدن نظم خواب ایشان است.
با تشکر ختم عریضه

...

سلام.یادت باشه که یادم بیاری که یادت بندازم که به یادم بیاری که یادم بدی دیگه این وقت شب با SmS کسی رو بیدارنکنم!

...

هشت بار بگو ساندویچ و برای هشت نفر بفرست، امشب خواب پیتزا میبینی، نخند! یک نفر کوتاهی کرد خواب تلیت ماست دید!!

...

شرمنده بیدارت کردم میخواستم یه خبر خوب بدم: اون روباهه که میخواست میگ میگ رو بگیره،بالاخره با کلی تلاش گرفتتش و به راهنمایی رانندگی تحویل داد...

...

از اونجا که شتر در خواب بیند پنبه دانه ،گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه، وظیفه خود دونستم بیدارت کنم آخه داشتی بالشو می خوردی

...

سلام خیلی حالم گرفته! همه بهم دروغ می گن خواهش میکنم تو دیگه راستشو بگو گاو حسنی که نه شیر داره نه پستون پس چه جوری شیرشو بردن هندستون؟!

ادامه مطلب رو نخونی ضرر کردی!  

                    

  نظر ندی خیلی بدی!

برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:12  توسط farnaz