*har lahze bito...*

ta...

ما و عشق؟

 

 

          

             تو رو خواستن اشتباه بود !
                     تو رو دیدن یه گناه بود !
                              دلم از گناه نترسید ،
                                     که وجودت چون پناه بود...

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:54  توسط farnaz 

بغض

امروز ، چرکنویس ِ یکی از نامه های قدیمی را
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لبهای تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدمهای تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ با توبودنند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی بغض ِ من تر شد!
می بینی... 

دوستت دارم


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:54  توسط farnaz 

آبان

 

آبان آب را به آتش می کشد ، اگر خیس شود نقشِ تنهاییم !

 

  • کامنت دونی تعطیل ... آشغالاتون و جای دیگه ای بریزین لطفأ !

برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

باد را از قفس نترسان ، ابله !

 

آرزو می کردم
که ای کاش ... در روزگارِ دیگری می زیستم !
در روزگاری که بر زن ستم نبود
افسوس که یا دیر رسیده ام ، یا زود ...

 

  • به دلایل شخصی لوگوی حزب موتلفه وبلاگی از وبلاگم حذف شد ! ولی همچنان شعارم شعارِ حزبه ... و همچنان معتقدم ذهن مخاطب ارزشِ بهترین ها را دارد ...
  • رها نمیشم تو دستای باد که من و ببره هر کجا که خواست ! رها میشم مثلِ خودِ خودِ باد ...
  • دوزخی عزیز نوشتن یه داستان و شروع کرده :) خوندنِ این داستان و از دست ندین .

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

آخرین جرعه ی این جامِ تهی را تو بنوش


 

جر خورد این روحِ باکره ، زیرِ کمرِ نگاه های هرزه !
تو مقصر نبودی " لعنتی " ...
روحِ من ضعیف بود !

و حالا ...
منم و این حسِ فاحشه ... منم و ناتوانی ... منم و درد و تنهایی ... 
من ؛ جنازه ی دختری ام که مرد !
دختری که نمیدانم سنگِ قبر کدامین گورستان در تار و پود خود بپیچانم ! 
رها شدم ... تمام شدم !!!
تمام شد این شرابِ چند ده ساله در دستِ هوس بازانی که فقط هوس مستی کرده بودند ...
یک جرعه مانده " لعنتی " ... یک جرعه مانده !
خواستم بنویسم : آخرین جرعه ی این جامِ تهی را تو بنوش اما ... تو که اهل قناعت نبودی !
پس زدی تمامِ حسم را ... تو را چه به ته مانده ی این روحِ خسته ! این روحِ فاحشه !
خسته ام از بازی های سرنوشت ، از چرخشِ زمین ...
نا گزیر باید پذیرفت !
کاش توانِ مقابله ام بود با این چرخش لعنتی ...
کاش توانِ مبارزه ام بود ...
یادت هست ... مبارزه را از تو آموختم .
تنها ماندم در این جنگِ نابرابر ...
مگر یک انسان چقدر توان دارد !؟
شرم بر من که پذیرفتم شکست را ... شرم بر من ! 
این روز ها کارم شده خط زدن ...
خط زدن آدم هایی که من را در ذهن مریضشان دختری میبینند با افکاری آزاد و بی حد و مرز ...
خط میزنم آدم هایی را که به اشتباه تصور می کنند می توانند گذر کنند از این حصار سر به فلک کشیده ...
هر روز تنگ تر می کنم این دایره ی انسانی را ...
ترسم از آن روزیست که توانِ نفس کشیدنم نباشد ، توانِ ادامه دادنم نباشد در تنگنای این دایره ! در این تنهاییِ بی حد و مرز ... 

چقدر دلم هوای یک گپِ طولانیِ پر از سکوت را با تو کرده " لعنتی "
با تویی که سکوت هایم را می فهمی ... یا می فهمیدی ... 

  •  I'm coming Home

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

خُدایَت بیامُرزَد !

 

اینجا قبرستانیست که جنازه هایش دل از دنیا نبریده اند
قبرستانی سبز ... رو به دریا ... پر از جنازه های تازه وارد !

نمیدانم چه شد که گذرم به این ماتم کده افتاد و ... همه ام هم همه شد از هم همه ی این همه مرده .
نمیدانم چه شد که بینِ این همه مرده ، این همه راهم کج شد و رسیدم کنارِ آرامگاهِ ابدیِ تو ...
شاید تنها تو بودی که آرزوی مرگ داشتی !
شاید تنها تو ، بین این همه مرده ؛همه ی دلت را کندی از دنیا ...
از دنیای من ! از دنیای کثیف و رنگارنگِ من !

نشسته ام روی قبرِ کناری ... سنگش آنقدر قدیمی ست که نمی شود خواند نامِ مرحوم یا مرحومه اش را !
هر که هست ... یا که بود ... خدایش بیامرزد .

برایت شمعی دزدی روشن کرده ام ... شمعی که هر چند ثانیه یک بار خاموش می شود؛ و من برای چند دهمین بار روشنش می کنم .
کنار میزنم پارچه ی سیاه را از روی خاکِ سرد .
دستانم ... دستانی که تمامِ زنده ها و مرده های عالم در آرزوی نوازششان مثلِ این شمعِ لعنتی می سوزند ...
دستانِ سردم را میکشم روی خاکِ سردِ تازه ای که همین دیروز یا پریروز ریخته اند روی جسمِ تازه مرده ات !

کاش مرده ها هم می توانستند سیگــــــار بکشند .
شرمنده ام از روحِ خسته ات که تنها می کشم این سیگـــــــــارِ متبرکِ ملعون را ...

همه ام هم همه شده از هم همه ی این همه مرده
دیگر توانِ ماندنم نیست .
میروم ...
شاید روزی در جایی که وعده اش را داده اند ! و من باورش ندارم .
نگاهِ گرمت بیفتد در نگاهِ سردِ من ... شاید آن روز لبخندی گرم بنشیند بر لبت از هم آغوشیِ بی نیازِ امروز ...
میروم ...
که دیگر توانِ ماندنم نیست ...

  • بسيار وقت ها با هم از غم و شادیِ هم سخن ساز می كنيم .
    اما در همه چيز رازی نيست
    گاه به سخن گفتن از زخم ها نيازی نيست .
                                                                          " شاملو "

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

نئشه گی !


 

جایی میانِ زمین و آسمان ، میانِ بازوانِ امنِ تو 
غرق در صدای سنگینِ سکوت ...
یادش چنگ میزند بر تمامیِ افکارم  
پریشان می کند تمامیِ عواطفم را !

دستانِ گرمت حلقه زده بر دستانِ سردم ...
من اما ...
در آرزوی دستانی که بی نیازند از هر دستی
آغوشی که بی نیاز است از هر آغوشی
و یادی که تهی ـست از هر یادی

برای مدتی خفه می شود صدای سنگینِ سکوت
و باز صدایش ...
صدایش مثلِ پتک فرود می آید بر این مغزِ نداشته ی من ، که به کجا می گریزی رسوای عالم
میدانم که راهِ گریزی نیست از یادش که همیشه یادم است
همچو این سیگــــــــار،تشدید میکند این نئشه گیِ رو به زوال را ...

جایی میانِ زمین و آسمان نشسته ام بر این فکر :
که نه آغوش های سرد و گرمی که تشنه ی زنانگیم بودند افاقه کرد بر این درد و نه الکل و قرص و گرد !
من اما باز می گریزم به بی راهه ها ...
برای من که پایانی ندارد تمامیِ راه ها !
بی راهه هم راهیست !

 

  • کاش جایت سوم شخصِ نوشته هایم نبود " لعنتی "
  • برای فرشته ای که سرنوشتش را بتی رقم زد که دیگرانش می پرستیدند !

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

برای عاشقی که کـ* شعر می نوشت

 

گفتم این روی فرشتست عجب یا بشر است
گفت این غیرِ فرشتست و بشر هیچ مگو

 

مدتیست به رسمِ تو کـ* شعر های عاشقانه می نویسم
برای معشوقی که عاشق نیست !
مجمع الکـ*ـاشیر جمع کرده ام از بغض ها و دلتنگی هایم !

می نویسم و می نویسم این روزها که تو نیستی ، که مست کنیم و بغض کنیم و شهریار بخوانیم و گریه کنیم .
من مانده ام و کاغذ و قلم و فریاد های خاموشی که زیرِ نقابِ لبخندی جراحی شده خفه میشوند .

وقتی تو نیستی که گوش دهی به دردهایم ، برای کدامین گوش درد و دل کنم نازنین !؟
اینجا همه زبانند و تشنه ی حرف زدن !

در این عصرِ سرکشِ کـ* کش ...
نا گفته هایم تلنبار شده اند پشتِ خطِ قرمزِ سکوت ... باور کن خفه میشوم اگر کمک نکند فریـــــاد .
اگر کمک نکند فریـــــاد ...

وقتی تو غمگسارِ این غم نباشی ... چه کنم با این غمِ گستاخ !؟
چه کنم با این غمِ گستاخ !؟

آسمانِ امشب به یادِ شبهای اواخرِ اسفندماه میشاشد بر سرم !!! شُر شُر !!!
میشاشد بر سرم ...
به یادِ یکشنبه هایی که در حسرتِ سه شنبه گذشت .
به یادِ دوشنبه هایی که متعجب شدیم و گذشت .

چطور دلم تاب بیاورد نبودنت را !؟

به یادِ تو و به رسمِ تو نازنین ...
مدتیست کـ* شعر های عاشقانه می نویسم .

  • ... .

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

من و مینی مال

 

گذشت کارم از
نوشتنِ پُست مُدرن
زیستنِ پَسا پُست مُدرن
اندیشیدنِ پَستِ پُست مُدرن

گذشت کارم از .. پُست مُدرن و پَسا پُست مُدرن و پَستِ پُست مُدرن !

باز میگردم به عاشقانه های کلاسیک
( خبری نیست ! )
می گذرم از سورئالِ دوست داشتنی ؛ از این دنیای ایده آلِ دست نیافتنی ..

اتفاق اما ...
می افتد از دستانِ من در این دنیای رئالِ لعنتی :|

  • بیا ... به یادِ وقت های مرده ... یک دقیقه ... سکوت کنیم .

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

ل ح ظ ه ه ا


رفیقمون راس میگه :
     هرچی بیشتر طلب کنی .. کمتر به دست میاری !
رفیقمون باز ـَم راس میگه :
     پایانِ دنیایی در کار نیس .
کلی دلیل داره ... سند و مدرک داره !

اون یکی رفیقمون ـَم راس میگه :
     فقط کافیه بخوای .. باید بجنگی واسه رسیدن به خواسته هات !
اون یکی رفیقمون باز ـَم راس میگه :
     پایانِ دنیا نزدیکه .
کلی دلیل داره ... سند و مدرک داره !


ولی من اینجااام و این لحظه ها داره میگذره ...


یکی دیگه از رفیقامون ـَم هی زیرِ گوشمون می خونه
     میگذرن روزها از هم 
     میدو اَم من تا برسم
     اما رد میشن از من 
     ...
     میگذریم ما ، از روز ها و روز ها از ما 
     میرسیم به ، هر چی داشتیم از قبل ها 
     میسازیم ما تو فکرمون فردا ها .. بی خبر از رفتنِ لحظه ها

رفیقمون کسیـه که همیشه دروغ می گفته !
او یکی رفیقمون ـَم کسیـه که همیشه راس می گفته !
ولی فقط حرفای رفیق سومی ـِه که مزه می کنه زیرِ گوش ـِمون "راس و دروغ ـِشَم اصَّن مهم نیس"


ببین رفیق واااا دادم 
تو اَم واااا بده ..
مثـِ من خودتو به گاااا بده ..
برام مهم نیس پایانِ دنیا نزدیک باشه یا که نه .. 
مهم اینه که پایانِ دنیا ی من نزدیکه .. 
و فقط همین کافیه 
تا یه لبخندِ تلخ بیاد رو لبم و بگم ، من راضیم ( اما تو باور نکن )

وااا دادم رفیق .. 
وااا دادم 


  • باز رفت از دستِ تو و من لحظه ها ... ميگذرن لحظه ها از پسِ هم و "من اينجااام"
  • (لحظه ها) از رفیق سومی ـَه رو اینجا گوش کنین


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

do you remember me ?

 

خاطرـَم نیست 
کدام ساعت از کدام روز از چه ماه ـی در چه سال ـی 

خاطرـَم نیست
کِی یا کجا .. این آنیما ی آنیموس کُشِ لعنتی،دوباره آنیموس ـَت شد لعنتی

خاطرـَم نیست
که این بار به چه منطقِ بی منطق ـی تمامِ منطق ـَم شدی !

هر چه هست این بار هم به رسمِ هر بار .. در هر زمان و مکانی
خاطرـَم حوالیِ چشمان ـَت پرسه میزند
چشمان ـی که حقیقت را فریـــاد میزنند 

یک نگاه ...
فقط یک نگاه کافی ـست تا در هر زمان و مکانی در هر قالب و کالبدی،بشناسم ـَت 
آنیما ترین آنیما ی هر چه دنیا ی لعنتی ـست
به چشمان ـَت قسم که چشمان ـَم غیر از تو را کور ـَست

خاطرـَم هست که همه خاطرـَم همه خاطراتِ تو ـست

 

  • کیستی ... که من این گونه به جد ؛ در دیارِ رویا ها ی خویش با تو درنگ می کنم ؟
  • please remember me once more

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:3  توسط farnaz 

مــــــــــــــــــــــــــــرگ

 

واسه دومین بار تو عمرم مرگو حس کردم

اگه پسر سیاه از دور ، دست و پا زدنم توی آبو نمی دید

الان در پهنای خزر آرام خوابیده بودم

... و روحم دیگه مثل قبل نفس نمی کشه

باید گشت و باز دلیل واسه زندگی پیدا کرد

دیگه همه چیز به چشمم کم میاد

ببین

حنای تو هم دیگه واسم رنگی نداره

 

خدایا میوه ی کدوم درختتو بچینم تا از زمین تبعید شم

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:50  توسط farnaz 

آرامستان من و تو

 

آره واسه دومین بار در این تابستون

رفتم جایی که تفاوت آدما دست گلای دست همراهاشون بود

رقتم جایی که فرق آدما تعداد افراد همراهشون بود

رفتم جایی که فرق آدما اعمالشــــــــــــــــــــــون بود

آره

اینه قصه ما و آرامستان

همه شعارها اونجا رنگ حقیقت دارند

مادر مامانجونم فوت کرد

بیچاره مامانجون

تازه چهلم آقاجون تموم شد و حالا مادرش

مامانجون فرنگیس اسمش بود

مامانجون فرنگیسم این پست به افتخار روح تو

سلام منو به آقاجونم برسون

مامانجونم تو که همیشه یادت بود من سیب خیلی دوست دارم

خدا بیامرزدت

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:50  توسط farnaz 

یه شانس دوباره

 

جالبه!

همه تو این دنیا باید یه درد گوشه جگرشون باشه

انگار یه قانونی هست که باید این اصل رو همه داشته باشند

یکی پول داره و اصل و نصب نداره و یکی بر عکس

یکی یه ننگ داره که همه عوامل فخرشو به حاشیه می کشونه

یکی با یه اتفاق پشتوانه و شادی ازش گرفته میشه و ورق برمیگرده

یکی غرورش له میشه و توان باز کردن لبهاشو نداره

و ...

یکی هم غمی نداره و دوست داره به خودش یه چی بچسبونه

و خیلی یکی های دیگه

با همه این حرفا زندگی همچنان جاریست و

همچنان جاریست و

همچنان جاریست و

همیشه زمان واسه یه شانس دوباره واسه تجربه کردن هست.

وای که اگه این زمان رو رسم زمونه بگندونه و بپوسونه.

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:50  توسط farnaz 

بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

 

نمی خوام بگم از انتظار خسته شدم ولی دلم میخواد ...

دلم می خواد یکی خبر بیاره و بگه که داره میاد

داره تمام سعیشو میکنه که با نهایت سرعت بیاد

صبر و صبر و صبر

واژه نا معلوم بین مهری و رحیم رو میخوام

کلمه نا مفهوم بین حسن و شهین رو میخوام

و شاید حس روزگار شیرین و فرهاد

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:50  توسط farnaz 

من همونــــــــــــــم

من همونم

همون که میتونه سختی رو آسون رد کنه

همون که از تنهایی تنهاییش سمج تره

همون که اینقدر می بازه تا ببره

همون که احساسش نقطه ضعفشه

همون که حرف حرف خودشه

همون که اراده اش بین عرش و فرش هاج و واجه

همون که میدونه چی درسته ولی لجبازی میکنه

همون که خدا رو میشناسه اما آینده رو واسش نوبت داده

همون که اینقد متفاوته که شورشو در آورده

همون که حساسیتش بیچارش کرده

همون که میره و نمیرسه

همون که چیزی که زیاد داره سنگ جلوی پاهاشه

همون که اون بالایی ثانیه به ثانیه مجازاتش میکنه

همون که میدونم یه روزی همه سدها رو میشکنه و ...

و با یه فریاد روز آزادی روحشو جشن میگیره

آره با یه فریاد

 میگن خدا سه جور دعاها رو جواب می ده

می گه باشه و خواستتو بت میده

میگه نوچ و بهترشو بت میده

میگه صبور باش و بهترین رو بت میده

خدا قسمت من گزینه آخره آیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:50  توسط farnaz 

بساز و بسوز

 

این رفت و آمدا بوده و هست

مهم اینه که من خودم باشم

مهم اینه که با روزگارم سازگار شم

هیچ چیز و هیچ کس نباید من رو از من بگیره

من مرد روزگار بساز و بسوزم

.

.

.

من مرد روزگار مردونگیم

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:50  توسط farnaz 

بدو بيا حراج عكسای عشقی...

زندگی بدون اينا نميشه...

نميشه...

 نميشه...

بقيرو بر ادامه ببين...!



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:15  توسط farnaz 

چقدر ......

 

چقدر سخت است وقتي جواني را مي بيني که کهنه ترين لباس تو را بر تن دارد و آن بهترين لباس اوست .

چقدر دردناک است وقتي مادري را مي بيني که خراب ترين ميوه خانه تو در سبد اوست و آن بهترين ميوه مهماني اش است .

چقدر سوزناک است خنده دختر بچه اي براي عروسک کهنه در دستش و آن منفور ترين عروسک دختر توست .

چقدر اَسَفناک است دستان بيرون از چادر دختري که سياهيش بخاطر چنگ بر لباسان مردمي است که آن لباسان براي شب هاي گناه من و توست .

چقدر سنگين است درد شرم پدري براي خريد کفش پسرش که اين درد بخاطر غفلت من و توست .

چقدر آسان مي خندند مردمي که شاديشان بدليل کار و تلاش بچه ايست که زباله هاي خانه من و تو را جمع مي کند .

چقدر سخت است دل کسي که غذايش را با ولع در مقابل کيسه به دوشي که روز ها و شايد هفته ها است که غذاي گرم از گلويش پايين نرفته   .    میخورد

چه ساده اند آدماني که براي رفاه خود و به خيال درس و پول هزينه ها مي کنند و به فرنگ مي روند و کودکي بخاطر هزينه جراحي پدر شب و روز آجر به دوش مي کشد .

چه بي رحمند سياستمداراني که نازدانه هايشان در بهترين ماشين ها ميان کوچه هاي پايتخت هاي اروپا مي چرخند و استعداد هاي ما براي ادامه تحصيل شب کار مي کند و روز درس مي خواند .

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:47  توسط farnaz 

khastam....

khastam kheyli khastam, az in donya az in shaba o ruzaye tekrari,hata azkhodam khastam in tanhayi o bikasi ba ghamo ghose hash divonam karde khaste shodam bas k gerye kardam.bas k khire shodam be daro divarae bi rang,o,bghzam terekid.

akh chegad tanham...be harki negah mikonam dardo 2negaham nemibine,ba harki harf mizanam fagat mikhad ashkamo pak kone,nemikhad harfamo beshnave.hame ba ghamo ghose ham gharibam.hata to... akhe to....yade to k miyoftam boghzam 2bare mitereke.

sooratam az ashk khis mishe, delam bara hezaromin bar mishkane,hata to behem posht mikoni hata to....!akh man be ki begam ghamo ghose hamo?az hame boridam bekhatere to az hame boridam ta beresam beto residam behet ama be sarabet beroat!

negahet k mikonam negaham mikoni...mikhandi ama nemifahmi k chi migam chi mikham.nemifahmi yo miri....unvagt fagat ye arezu mikonam k ey kash mohem budam barat 2delet budam khodetam nemikham ama ey kash ye zare az eshgeto dashtam, akh2negahet hich eshgi ro nemibinam!

hata to ham baram ghari bei boghzam mitereke hala ki joz barune ashkam ki yaram mishe?joz dastam k suratamo mipooshune k ashkamo pak mikone?ki navazesham mikone?ki be joz khodam.....khodaya fagat to miduni chegad tanham chegad khastam,chegad ashegam......

 

be tanhayit gasam tanhaye tanham!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:11  توسط farnaz 

bi vafa shod

didito ro goidzashto raft?

didi to ro dust nadasht?

didi fagat to deleto...

ghame hezar  salo gozashto raft

didi behet vafa nakard?

rafti yo etena nakard?

didi dg negat nakard?

didi cheshmato dukhtoraft?

didi toro furukhto raft?

khasti beri sedat nakard?

didi juno fadat nakard?

aziz toro seda nakard!

didi dg peydash nashod?

didi dg asheg nashod?

didi dg peydash nashod?

goftesh beto namehrabun!

didi bade ye omr umad?

goftesh boro dg namun!

didi faramushesh shodi?

ye omr gorbunesh shodi.....


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 16:12  توسط farnaz 

khoda joonam...

khoda jun mishe to emshab mano 2baghal begiri?

begi arum 2ye gosham dg vagteshe bemiri?

khoda jun migan to khubi...

m3e madara mimuni

age ras migan bebinam eshge man kojast miduni?

khoda jun mishe e kari bokoni?

bekhatere man man mik zende nabasham akhe sakhte zende mundan.

akh chera gozashte rafte man ke tagsirnadashtamun mikhad k man nabasham bashe eshkali nadare

khoda jun to tanha hasti miduni tanhayi sakhte zende budan ya mordane man vase un fargi nadare

khodajun mikham k  zud bemiram tabesham rahate rahat

 ama

ama omre un ziyad she hata vase yesat!.....

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:48  توسط farnaz 

mam....to

khoda vand kasi ra ke m3le man bashad dust darad va kasani ro k m3le to bashad dst nadarad ama......ama man to ra ba tamame badiat dust daram chon delam misuzad vagti mibinam kasi to ra dust nadarad.....


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:42  توسط farnaz 

ta.....

kash midanesti marze khastanam ta be kojast !kash midi galbira ke fagat baraye to mita pad.   


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:39  توسط farnaz 

kash!

kash hame midanestand del bastan be kalaghi ke del darad behtar azdel bajhtan be tavusist ke fagat zahere ziba darad!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:33  توسط farnaz 

negah....

behesh goftam du3t daram porsid chand ta ?dastanam ra ru be bala avardam va tamame angoshtanam ra neshanash dadam ama u be kafe dastanam negah kard ke khali bud!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:2  توسط farnaz